رادیو فصل آوا

حسین خلیل نژاد
    24
    میانگین پخش
    2.4K
    تعداد پخش
    9
    دنبال کننده
    چو مرغ شب خواندی و رفتیدلم را لرزاندی و رفتی شنیدی غوغای طوفان راز خواندن وا ماندی و رفتیز باغ قصه به دشت خوابسایه ابریست در دل مهتابمثل روح آزرده ی مردابدلم را لرزاندی و رفتیچو مرغ شب خواندی و رفتیآخ...

    چو مرغ شب خواندی و رفتی

    دلم را لرزاندی و ...

    14:49
    • 7

    • 2 روز پیش
    14:49
    ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جداچون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟ابر باران و من و یار ستاده به وداعمن جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جداسبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبزبلبل روی‌سیه مانده ز گلزار جد...

    ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا

    چون کن...

    13:57
    • 18

    • 6 روز پیش
    13:57
    ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ، ای شبکن شتابی آخر زجان من چه خواهی ، ای شبمثال زلف دلبری ، ز بخت من سیه تری ، بلا بود سراسری ، تیره همچون آهی ، ای شبکنی به هجر یار من ، حدیث روزگار من ، بری زکف قرار م...

    ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ، ای شب

    14:46
    • 12

    • 1 هفته پیش
    14:46
    تو در فتنه از حد به در کردیتو با من ز بد هم بدتر کردیز سوی نگاه تب آلودتمن تشنه را تشنه تر کردیپس از آرزو هاپس از جست جو هاندانی که ای مه چه ها کردمتو را بین خوبان جدا کردمصدا را به دل مبتلا کردمته کو...

    تو در فتنه از حد به در کردی

    تو با من ز بد...

    13:28
    • 18

    • 2 هفته پیش
    13:28
    کاشکی تقدیر انسانها فقط در خواب بودقصه از آغار سر میشد دلت بی تاب بودبعد تو بیزارم از صبح و طلوع آفتابکوچه های عاشقی از مهر تو مهتاب بودگفته بودی تا ابد همراه و غم خوار منیلعنت و نفرین بر این بیراهه ک...

    کاشکی تقدیر انسانها فقط در خواب بود

    قصه ا...

    14:55
    • 16

    • 3 هفته پیش
    14:55
    ای یاد دوردست که دل می بری هنوزچون آتش نهفته به خاکستری هنوزهر چند خط کشیده بر آیینه ات زماندر چشمم از تمام خوبان، سری هنوزسودای دلنشین نخستین و آخرین!عمرم گذشت و توام در سری هنوزای چلچراغ کهنه که زآن...

    ای یاد دوردست که دل می بری هنوز

    چون آتش ن...

    13:40
    • 12

    • 3 هفته پیش
    13:40
    آبی که از این دیده چو خون می‌ریزدخونیست بیا ببین که چون می‌ریزدپیداست که خون من چه برداشت کنددل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد...

    آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد

    خونیست ...

    14:43
    • 13

    • 1 ماه پیش
    14:43
    «ماخ اولا» پیکره ی رود بلندمی رود نا معلوممی خروشد هر دممی جهاند تن، از سنگ به سنگ،چون فراری شده ای(که نمی جوید راه هموار)می تند سوی نشیبمی شتابد به فرازمی رود بی سامان؛با شب تیره، چو دیوانه که با دیو...

    «ماخ اولا» پیکره ی رود بلند

    می رود نا معل...

    14:00
    • 14

    • 1 ماه پیش
    14:00
    گل خيال تو در دشت خواب مى رويد به شوق روى تو از ديده آب مى رويد نگاه خون شده ام لاله زار مستى هاست از اين پياله دمادم شراب مى رويد لبان خشكِ طلب آيه هاى مأيوسند در اين عطش كده تنها سراب مى رويد تمام آ...

    گل خيال تو در دشت خواب مى رويد

    به شوق رو...

    14:41
    • 13

    • 1 ماه پیش
    14:41
    و من چقدر دلم مي خواهد همه داستانهاي پروانه ها را بدانند کهبي نهايتباردر نامه ها و شعر هادر شعله ها سوختند... تا سند سوختن نويسنده شان باشندپروانه هاآختصور کنآن ها در انديشه چيزي مبهمکه انعکاس لرزاني ...

    و من چقدر دلم مي خواهد همه داستانهاي پروانه ها ...

    14:22
    • 15

    • 1 ماه پیش
    14:22
    یا کسی جز تو زیبا نبوده استیا مرا چشم بینا نبوده استهرگزم پیش از این دل سپردناین چنین بی محابا نبوده استعاشقی پیش از آن که تو باشیهرگز این گونه زیبا نبوده استجز لبت هیچ پیمانه ای رااین شرابِ گوارا نبو...

    یا کسی جز تو زیبا نبوده است

    14:34
    • 10

    • 1 ماه پیش
    14:34
    امشب آهنگ دیگر کن ای دوستنغمه دیگری سر کن ای دوستشادی خاطر دل پریشانره بگردان و اشکی بیفشانره بگردان که در پرده غمجان ما می گدازد دمادمای غم سر خوشان خوش نواییآشنا آشنا آشناییمثل پیوستن باغ و بارانآشن...

    امشب آهنگ دیگر کن ای دوست

    نغمه دیگری سر ک...

    14:39
    • 13

    • 1 ماه پیش
    14:39
    هراس از این عاشقانه هاییکه بر لبم مانده استفرصت ابرازش نبودمن دو سه بار بر عاشقانه هابر لب هادر پرده های راه راه پنجرهگم شده بودمو در تاریکیوقتی همه خواب بودنداز پرده های راه راه بیرون آمده بودمدر خوا...

    هراس از این عاشقانه هایی

    که بر لبم مانده ...

    14:46
    • 7

    • 1 ماه پیش
    14:46
    روی ماه دستمال نمدار میکشم نوک قاشق آسمونو میچشم میپاشم ستاره هارو سر راهت که بیای قدم بذاری رو چشم نازنین غزل غزل داد توی کوچه های شمشاد با لب ترانه فریاد گل نرگس باغت آباد شبارو جمع میکنم تا میز...

    روی ماه دستمال نمدار میکشم

    نوک قاشق آسم...

    14:21
    • 10

    • 1 ماه پیش
    14:21
    نمی دانم باران چیستاندوه آبهای سیاه را ندیده ام که به دریا می ریزندعطر شبانه ماه را نشنیده ام که یانیسکریت سوسدر آتش شعرهایش می بوییدو زخم شانه بایرون که شعله کشان از کرانه استانبول می گذشتنمی دانم سی...

    نمی دانم باران چیست

    اندوه آبهای سیاه را ن...

    14:35
    • 11

    • 1 ماه پیش
    14:35
    تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست  محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست  از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت  که در این وصف زبان دگری گویا نیست  بعد تو قول و غزل‌هاست جهان را اما&...

    تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست 

    ...

    14:52
    • 19

    • 1 ماه پیش
    14:52
    ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستیوان گه برو که رستی از نیستی و هستیگر جان به تن ببینی مشغول کار او شوهر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستیبا ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باشبیماری اندر این ره بهتر ز تند...

    ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

    وان گه...

    12:57
    • 14

    • 1 ماه پیش
    12:57
    ابری نیست .بادی نیست.می نشینم لب حوض:گردش ماهی ها ، روشنی ، من ، گل ، آب.پاکی خوشه زیست.مادرم ریحان می چیند.نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تر.رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط.نور در کا...

    ابری نیست .

    بادی نیست.

    می نشینم لب ...

    14:52
    • 9

    • 1 ماه پیش
    14:52
    هیچ عاشق خود نباشد وصل‌جوکه نه معشوقش بود جویای اولیک عشق عاشقان تن زه کندعشق معشوقان خوش و فربه کندچون درین دل برق مهر دوست جستاندر آن دل دوستی می‌دان که هستدر دل تو مهر حق چون شد دوتوهست حق را بی گم...

    هیچ عاشق خود نباشد وصل‌جو

    که نه معشوقش بو...

    14:08
    • 6

    • 1 ماه پیش
    14:08
    چو مرغ شب خواندی و رفتیدلم را لرزاندی و رفتی شنیدی غوغای طوفان راز خواندن وا ماندی و رفتیز باغ قصه به دشت خوابسایه ابریست در دل مهتابمثل روح آزرده ی مردابدلم را لرزاندی و رفتیچو مرغ شب خواندی و رفتیآخ...

    چو مرغ شب خواندی و رفتی

    دلم را لرزاندی و ...

    14:05
    • 13

    • 1 ماه پیش
    14:05
    دل روشنی دارم ای عشق صدایم کن از هر کجا می توانیصدا کن مرا از صدف های بارانصدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتنصدایم کن از خلوت خاطرات پرستوبگو پشت پرواز مرغان عاشقچه رازی استبگو با کدامین نفسمی توان ت...

    دل روشنی دارم ای عشق 

    صدایم کن از هر...

    13:41
    • 17

    • 1 ماه پیش
    13:41
    و عشق آمد و با شوق انتخابم کردمرا که شهر کر و کور ها جوابم کردو عشق چشم مرا بست و مشت من وا شدو عشق بود که وابسته ی نقابم کرد، عشق بودو عشق آمد و دستورداد حاضر شودر این کویر نمان در این کویر نمانچشمه ...

    و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد

    مرا که شهر...

    11:45
    • 16

    • 1 ماه پیش
    11:45
    ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جداچون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟ابر باران و من و یار ستاده به وداعمن جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جداسبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبزبلبل روی‌سیه مانده ز گلزار جد...

    ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا

    چون کن...

    14:42
    • 22

    • 1 ماه پیش
    14:42
    ز رهِ هوس، به تو کی رسم؟ نفسی ز خود نرمیده منهمه حیرتم! به‌ کجا روم؟ به رهت سری نکشیده منبه چه برگ، سازِ طرب‌ کنم؟ ز چه جام نشئه طلب‌ کنم؟گلِ باغِ شعلهْ نچیده من‌، مِیِ داغِ دلْ نچشیده منچو گل آنکه نس...

    ز رهِ هوس، به تو کی رسم؟ نفسی ز خود نرمیده من

    14:56
    • 18

    • 2 ماه پیش
    14:56
    نه، نمی‌توانم فراموشت کنم زخم‌های من، بی‌حضور تو از تسکین سر باز می‌زنند بال‌های من تکه‌تکه فرو می‌ریزند بره‌های مسیح را می‌بینم که به دنبالم می‌دوند و نشان فلوت تو را می‌پرسند نه، نمی‌توانم فراموشت ک...

    نه، نمی‌توانم فراموشت کنم

    زخم‌های من، بی...

    13:50
    • 26

    • 2 ماه پیش
    13:50
    شب که می رسد از کناره هاگریه می کنم با ستاره هاوای اگر شبی ز آستین جانبَر نیاورم دست چاره هاهم چو خامُشان ، بسته ام زبانحرف من بخوان ، از اشاره هاقصه ی مرا ، بشنوی تو هم بشنوند اگر ، سنگ خاره هاما ز ا...

    شب که می رسد از کناره ها

    14:47
    • 21

    • 2 ماه پیش
    14:47
    خوشا دردی که درمانش تو باشی     خوشا راهی که پایانش تو باشیخوشا راهی که پایانش تو باشی    خوشاپشمی که رخسار تو بیندخوشا ملکی که سلطانش تو باشی    دل قن...

    خوشا دردی که درمانش تو باشی     ...

    14:12
    • 21

    • 2 ماه پیش
    14:12
    اهل کاشانمنسبم شاید برسدبه گیاهی در هند، به سفالینه‌ای از خاک «سیلک»نسبم شاید، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.پدرم پشت دو بار آمدن چلچله‌ها، پشت دو برف،پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،پدرم پشت زمان‌ها م...

    اهل کاشانم

    نسبم شاید برسد

    به گیاهی ...

    11:12
    • 18

    • 2 ماه پیش
    11:12
    پرده را برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخوردبگذاریم بلوغ زیر هر بوته که میخواهد بیتوته کندبگذاریم غریزه پی بازی برودکفش ها را بکند وبه دنبال فصول از سر گل ها بپردبگذاریم که تنهایی آواز بخواندچیزی...

    پرده را برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخو...

    14:34
    • 15

    • 2 ماه پیش
    14:34
    خانگی گشته ام ای خیل خیابانی من تا نصیب که شود عرصه طوفانی منپی آن حادثه نادره ای می گردم که مجالی نگذارد به پشیمانی منپی اعمالی از این سبک ، پی زلزله ای که ستونی بزند باز به ویرانی منبه کجا می رود ای...

    خانگی گشته ام ای خیل خ...

    13:56
    • 22

    • 2 ماه پیش
    13:56
    شهاب زر نکشیدی شب سیاهم راگلی به سر نزدی آفتاب و ماهم راپرنده ای که به نام تو بود از لب منپرید و برد به همراه خود نگاهم رارسیده و نرسیده به اوج سوزاندیبه هرم صاعقه ای بال مرغ آهم رابهار را به تمامی ند...

    شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را

    گلی به سر نزدی...

    14:33
    • 20

    • 3 ماه پیش
    14:33
    دل من دیر زمانی است که می پندارد ؛« دوستی » نیز گُلی است؛مثل نیلوفر و ناز ،ساقهء تُردِ ظریفی دارد .بی گمان سنگدل است آنکه روا می داردجان این ساقه نازک راـ دانسته ـبیازارد !*در زمینی که ضمیر من و توست ...

    دل من دیر زمانی است که می پندارد ؛

    « دوست...

    13:55
    • 14

    • 3 ماه پیش
    13:55
    مگر از این تنهاتر میشود دیگر دل من کس ندانم چون موجی که بخواند ساحل من من همانم که ندانم لحظه ای جز به پریشانی و اندوه به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه ی کوه تا قیامت پاییزیست این جهان باطل ...


    مگر از این تنهاتر میشود دیگر دل من<...

    12:48
    • 15

    • 3 ماه پیش
    12:48
    من مدتی است ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تواین روزها پر از هیجان تغزلم چیزی بجز ترانه ندارم برای توجان من است و جان تو امروز حاضرم این را به پای آن بگذارم برای تواز حد دوست دارمت اعداد ع...

    من مدتی است ابر بهارم برای تو

    باید ولم ک...

    14:05
    • 19

    • 3 ماه پیش
    14:05
     باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه ی چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده ست و درخت گیلاس هد...

     ب...

    12:28
    • 18

    • 3 ماه پیش
    12:28
    برآمد باد صبح و بوی نوروزبه کام دوستان و بخت پیروزمبارک بادت این سال و همه سالهمایون بادت این روز و همه روزچو آتش در درخت افکند گلناردگر منقل منه آتش میفروزچو نرگس چشم بخت از خواب برخاستحسدگو دشمنان ر...

    برآمد باد صبح و بوی نوروز

    به کام دوستان و...

    14:34
    • 21

    • 3 ماه پیش
    14:34
    حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید پس بگو قرار بود که...

    حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رس...

    14:47
    • 16

    • 4 ماه پیش
    14:47
    به سراغ من اگر می‌آیید،پشت هیچستانمپشت هیچستان جایی استپشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی استکه خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاکروی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبحبه سر تپ...

    به سراغ من اگر می‌آیید،

    ...

    14:31
    • 10

    • 4 ماه پیش
    14:31
    ماهی تنهای تنگم !کاش دست سرنوشتبرکه ای کوچک به من می داددریا ... پیشکش !...

    ماهی تنهای تنگم !

    کاش دست سرنوشت

    بر...

    13:35
    • 10

    • 4 ماه پیش
    13:35
    هنگام که گریه می دهد ساز این دود سرشتِ ابر بر پشت هنگام که نیل، چشم، دریا از خشم به روی میزند مشت زان دیر سفر که رفت از من غمزه زن و عشوه ساز داده دارم به بهانه های مانوس تصویری از او بر گشاده ...

    هنگام که گریه می دهد ساز

    این دود سرشتِ ا...

    13:39
    • 12

    • 4 ماه پیش
    13:39
    قبول که ما دو خط موازی ، هیچگاه وقت بهم نمی رسیمفقط ... این فاصله را کمتر کن،می خواهم بهتر ببینمت...

    قبول که ما دو خط موازی ،

    هیچگاه وقت بهم ...

    13:21
    • 8

    • 4 ماه پیش
    13:21
    بهار نزدیک است صدای قدمهایش ، درختان را از خواب بیدار می کندبهار نزدیک است و چشمه ها خوب می دانند که با بهار همه چیز را می شود از نو نوشتبهار نزدیک است ، کاش تو هم با بهار بیایی .....

    بهار نزدیک است

    صدای قدمهایش ، درختان را ...

    14:40
    • 13

    • 4 ماه پیش
    14:40
    چقدر این فاصله کوتاه است :فاصله میان زیستن و هیچ شدنچقدر تمام شدن ، آسان است :با آن همه سختی هایی که در آغاز داشتیبا آن همه سرسخت بودنمان در بودن ،چقدر تمام شدن آسان است......

    چقدر این فاصله کوتاه است :

    فاصله میان زیس...

    14:07
    • 9

    • 4 ماه پیش
    14:07
    چون پاره سنگی ، عاشقم به گنجشکی ، هراسان و هر بار نا امید بر می گردم به خاک بر می گردم به خویش نا امید و نیازمند زبانه می کشد آغوشم به سویت از تو دور افتادم از تو دور افتادم در بی مجالی و لالی به کاغذ...

    چون پاره سنگی ، عاشقم

    به گنجشکی ، هراسان...

    14:21
    • 12

    • 4 ماه پیش
    14:21
    دره ها گلوله خورده اندجنگل گلوله خورده استخون همین حالا دارددر انارها جمع می شودمن امابر تپه ای نشسته امبهمن کوچک دود می کنم.یعنی تنهایمیعنی نام هیچکس در دهانم نیستو اندوه رامثل عینکی دودیبر چشم گذاشت...

    دره ها گلوله خورده اند

    جنگل گلوله خورده ا...

    14:07
    • 13

    • 4 ماه پیش
    14:07
    فراموشت کرده ام اي نور دسته دسته که بر هم مي گذارم و تو را مي سازم. ماه سياه ! که پيشاني داغت را برف شسته است اقيانوس عاشق ! که در پي قويي کوچک روانه رود مي شوي ! از يادت برده ام همچون چاقويي در قلب ه...


    فراموشت کرده ام اي نور دسته دسته ک...

    14:18
    • 9

    • 4 ماه پیش
    14:18
    هوای دلتنگی های مرا داشته باش ممکن است با آخرین برف در حوالی تنهایی گم شومو بعد از آن ، فرصتی برای دلتنگی های من نداشته باشی ...

    هوای دلتنگی های مرا داشته باش

    ممکن است ب...

    14:39
    • 15

    • 4 ماه پیش
    14:39
    سلام!حال همه‌ی ما خوب استملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرمکه نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد ونه اي...

    سلام!


    حال همه‌ی ما خوب است

    ...
    13:34
    • 18

    • 4 ماه پیش
    13:34
    در زمستانی که بی‌هنگام آمده بود ،و ابرهایی که ناغافلتو ، بهار را به پنجره‌ام هدیه کردیو ماه مهربان را ، به دست‌هایمحالا کجا مانده‌ایدوباره بیایی کنار پنجره‌امبگویی: سلامبهار آورده‌ام، نمی‌خواهی؟((رضا ...

    در زمستانی که ...

    14:23
    • 22

    • 4 ماه پیش
    14:23
    چشمانم را از مادريزرگ به ارث برده امزني كه چشمه ي روستااز حسادتِ چشمانشخشك شد و اوتمامِ شب راروي پل ، باريدباغ هاي روستاهيچ ساليمثلِ آن سال محصول ندادند!<< سمانه سوادی >>...

    چشمانم ...

    14:39
    • 6

    • 4 ماه پیش
    14:39
    shenoto-ads
    shenoto-ads