ای یاد دوردست که دل می بری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان
در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین!
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هر چراغ تازه، فروزان تری هنوز
بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درخت نخستین گناه من!
از میوه های وسوسه بارآوری هنوز
آن سیب های راه به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف، تو می پروری هنوز
وان سفره شبانه نان و شراب را
بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
"حسین منزوی"
اولین نفر کامنت بزار
امشب آهنگ دیگر کن ای دوست
نغمه دیگری سر ک...
هراس از این عاشقانه هایی
که بر لبم مانده ...
روی ماه دستمال نمدار میکشم
نوک قاشق آسم...
نمی دانم باران چیست
اندوه آبهای سیاه را ن...
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
...
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه...
ابری نیست .
بادی نیست.
می نشینم لب ...
هیچ عاشق خود نباشد وصلجو
که نه معشوقش بو...
چو مرغ شب خواندی و رفتی
دلم را لرزاندی و ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است