باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد
و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه ی چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس هدیه ی جشن
اقاقی ها را گل به دامن کرده است
حالیا، معجزه ی باران را باور کن
و سخاوت را، در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد
خاک، جان یافته است تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
اولین نفر کامنت بزار
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و...
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرس...
به سراغ من اگر میآیید،
...
ماهی تنهای تنگم !
کاش دست سرنوشت
ب...
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشتِ ا...
قبول که ما دو خط موازی ،
هیچگاه وقت بهم ...
بهار نزدیک است
صدای قدمهایش ، درختان را ...
چقدر این فاصله کوتاه است :
فاصله میان زیس...
چون پاره سنگی ، عاشقم
به گنجشکی ، هراسان...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است