چون پاره سنگی ، عاشقم
به گنجشکی ، هراسان
و هر بار نا امید
بر می گردم به خاک
بر می گردم به خویش
نا امید و نیازمند
زبانه می کشد آغوشم
به سویت
از تو دور افتادم
از تو دور افتادم
در بی مجالی و لالی
به کاغذ آتش رسیده می مانم
جدا شده ای از نخ نگاهم
چون بادکنک ماه
سال هاست از کرشمه باران تو می گذرم
بی چتر و بارانی
در سایه پنهان می شوم
در گریه پیدا
هرچه هستم از تو دورم ، دور
دور دور دور...
<< عبدالجبار کاکایی >>
اولین نفر کامنت بزار
دره ها گلوله خورده اند
جنگل گلوله خورده ا...
فراموشت کرده ام اي نور دسته دسته ک...
هوای دلتنگی های مرا داشته باش
ممکن است ب...
سلام!
حال همهی ما خوب است
...در زمستانی که ...
چشمانم ...
عشق این است
که جغرافیایی نداشته باشد
<...گاهی زود میرسم
مثل وقتی که بدنیا آمدم
...دور دنیا هم که چرخیده باشی باز دور خودت چرخیده...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است