اپیزود پنجاه وچهارم - زمستان خوانی ( تاریخ و جغرافیای عشق ! )

گاهی زود میرسممثل وقتی که بدنیا آمدمگاهی اما خیلی دیرمثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال من همیشه برای شادی ها دیر میرسمو همیشه برای بیچارگی ها زودو آنوقت یا همه چیز به پایان رسیده استو یا هیچ چیزی...

دور دنیا هم که چرخیده باشی باز دور خودت چرخیده ایراه دوری نخواهی رفتحتی در خواب های آب رفته ات که تیک تاک بیداری مُدام تهدیدشان می کندمی گویند دنیا کوچک شده است و اُستوا در آینده ای نزدیک همسایه ...

چه می گذرد در دلم که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است چه می گذرد در خیالم که قل قل نور از رگ هایم به گوش می رسد چه می گذرد در سرم که جر جر توفان بند شده در گلویم می لرزد سراسر نام ها را گشته ام و ن...

کم می‌خوابم ، اما رویا فراوان دارم! می‌دانم برای هَر دقیقه‌ای که چِشمان‌مان را می‌بندیم ، شَصت ثانیه روشنایی از دست می‌دهیم .. [ گابريل گارسيا مارکز ]​...

ﺧﺴﺘهﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ...ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ"سیدعلی صالحی"...