شب که می رسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بَر نیاورم دست چاره ها
هم چو خامُشان ، بسته ام زبان
حرف من بخوان ، از اشاره ها
قصه ی مرا ، بشنوی تو هم
بشنوند اگر ، سنگ خاره ها
ما ز اصل و اسب ، اوفتاده ایم
ما پیاده ایم ، ای سواره ها !
ای لهیب غم ! آتشم مزن
خرمنم مسوز ، از شراره ها
دور بسته را ، فصل خسته را
دوره می کنم ، با دوباره ها
اولین نفر کامنت بزار
خوشا دردی که درمانش تو باشی ...
اهل کاشانم
نسبم شاید برسد
به گیاهی ...
پرده را برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخو...
خانگی گشته ام ای خیل خ...
شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را
گلی به سر نزدی...
دل من دیر زمانی است که می پندارد ؛
« دوست...
مگر از این تنهاتر میشود دیگر دل من<...
من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم ک...
ب...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است