من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها پر از هیجان تغزلم
چیزی بجز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حد دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلن نمی شود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهیم تو آب تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
"مهدی فرجی"
اولین نفر کامنت بزار
ب...
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و...
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرس...
به سراغ من اگر میآیید،
...
ماهی تنهای تنگم !
کاش دست سرنوشت
ب...
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشتِ ا...
قبول که ما دو خط موازی ،
هیچگاه وقت بهم ...
بهار نزدیک است
صدای قدمهایش ، درختان را ...
چقدر این فاصله کوتاه است :
فاصله میان زیس...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است