خانگی گشته ام ای خیل خیابانی من
تا نصیب که شود عرصه طوفانی من
پی آن حادثه نادره ای می گردم
که مجالی نگذارد به پشیمانی من
پی اعمالی از این سبک ، پی زلزله ای
که ستونی بزند باز به ویرانی من
به کجا می رود این جاده نامرئی و دور
به همان سو که نوشته ست به پیشانی من
به همان قله دشوار که فتحش نکند
هیچ کس هیچ زمان نیز به آسانی من
به همان شهر که از برگ درختانش هم
شب حذر می کند از بیم سحر خوانی من
به همان کوچه ، همان خانه که اشیاءش نیز
شوق دارند به هنگامه مهمانی من
زیر آن سقف مشعشع چه تبی خواهد کرد
تن غمدیده شب های زمستانی من
آه ای خیل خیابانی ، ای خوبتران
یادتان هست اگر غربت طولانی من
نگذارید از این خواب صداتان بزند
بازهم وحشت پیچیده به عریانی من
"محمدعلی بهمنی "
اولین نفر کامنت بزار
شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را
گلی به سر نزدی...
دل من دیر زمانی است که می پندارد ؛
« دوست...
مگر از این تنهاتر میشود دیگر دل من<...
من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم ک...
ب...
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و...
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرس...
به سراغ من اگر میآیید،
...
ماهی تنهای تنگم !
کاش دست سرنوشت
ب...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است