از من چه مانده بعد تو جز ناتوانی ام
جز سنگ قبر خاطره روی جوانی ام
بی عشق و بی عاطفه و هیچ وعده ای
ماندم چگونه سمت خودت می کشانی ام
…
آن من که آزموده جهان را به عشق خویش
حالا برای همچون تویی امتحانی ام
آن از نبرد بین تو و اعتماد من
این از قمار بین من و زندگانی ام
…
اگر برای ابد هوای دیدن تو نیوفتد از سر من چه کنم
هجوم زخم تو را نمیکِشد تن من برای کُشته شدن چه کنم
هزار و یک نفری به جنگ با دل من برای این همه تن چه کنم
…
باید بمیری یا نگویی دلت کجاست
درسی که داده ای به من از هم زبانی ام
حالا که نیستی و نمی خواییام بگو
حالا چرا به پای خودت می نشانی ام
"روزبه بمانی"
اولین نفر کامنت بزار
تو در فتنه از حد به در کردی
تو با من ز بد...
کاشکی تقدیر انسانها فقط در خواب بود
قصه ا...
ای یاد دوردست که دل می بری هنوز
چون آتش ن...
امشب آهنگ دیگر کن ای دوست
نغمه دیگری سر ک...
هراس از این عاشقانه هایی
که بر لبم مانده ...
روی ماه دستمال نمدار میکشم
نوک قاشق آسم...
نمی دانم باران چیست
اندوه آبهای سیاه را ن...
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
...
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است