ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ، ای شب
کن شتابی آخر زجان من چه خواهی ، ای شب
مثال زلف دلبری ، ز بخت من سیه تری ، بلا بود سراسری ، تیره همچون آهی ، ای شب
کنی به هجر یار من ، حدیث روزگار من ، بری زکف قرار من ، جانم از غم کاهی ، ای شب
تا که از آن گل دور افتادم
خنده و شادی رفت از یادم
سیه شد روزم ، بی مه رویت دمی نیاسودم
به سیل اشکم ، گواهی ای شب
او شب چون گل نهد به مستی بر بالین سر
من دور از او کنم ز اشک خود بالين را تر
خون دل از بس خوردم بی او
محنت و خاری بردم بی او
مردم بی او
بی رخ آن گل دلم به جان آمد
دگر از جانم چه خواهی ای شب
"رهی معیری"
اولین نفر کامنت بزار
تو در فتنه از حد به در کردی
تو با من ز بد...
کاشکی تقدیر انسانها فقط در خواب بود
قصه ا...
ای یاد دوردست که دل می بری هنوز
چون آتش ن...
امشب آهنگ دیگر کن ای دوست
نغمه دیگری سر ک...
هراس از این عاشقانه هایی
که بر لبم مانده ...
روی ماه دستمال نمدار میکشم
نوک قاشق آسم...
نمی دانم باران چیست
اندوه آبهای سیاه را ن...
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
...
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است