کتاب زخم های متبرک

مخابرات استان تهران
    12
    میانگین پخش
    506
    تعداد پخش
    2
    دنبال کننده

    کتاب زخم های متبرک

    مخابرات استان تهران
    12
    میانگین پخش
    506
    تعداد پخش
    2
    دنبال کننده

    متولد سال 1341 در شهرستان گرمسار و بزرگ شده تهران است. از ناحیه پا،‌ شكم، سر و چشم و گوش بر اثر انفجار خمپاره60 آسیب دیده و 40 درصد جانبازی دارد. تا قبل از آن در مركز خدمات تلفنی 195 مشغول به كار بوده...

    متولد...

    08:53
    • 3

    • 2 ماه پیش
    08:53
    سال‌های زیادی از بهترین دوران جوانی‌اش را در جبهه‌های جنگ گذرانده و رشادت‌های فراوانی از خود نشان داده است. او در عملیات‌های مختلفی شركت كرده و در برخی از آنها تا یك قدمی شهادت پیش رفته ولی به گفته خو...

    سال‌های زیادی از بهتری...

    07:40
    • 5

    • 3 ماه پیش
    07:40
    اینجا جوادیه است محله ای در جنوب تهران، جایی به نظر قدیمی، شلوغ و پرهیاهو، با کوچه های تنگ و باریک و خانه هایی تقریبا کوچک و قدیمی؛ در کوچه چند پسر بچه به بازی مشغولند و صف نانوایی مملو از زن و مرد و ...

    06:31
    • 5

    • 3 ماه پیش
    06:31
    «اگر لطف خدا نبود، اگر دل‌های پاك نبود،‌ اگر اخلاص و باطن پاك رزمنده‌ها نبود،‌ خرمشهر آزاد نمی‌شد. خدا كمك كرد و نیروهای مخلص او به میدان آمدند و خرمشهر آزاد شد. به فرموده امام راحلمان (ره) خرمشهر را ...


    08:20
    • 11

    • 3 ماه پیش
    08:20
     نگو که جنگ تمام شد و جبهه ها فقط خاطره شده اند که هنوز هم جبهه ها پا برجا هستند و اینک این ما هستیم که باید دل بیاوریم در وسط معرکه هایی که بر پا شده اند بر گردمان. درس آموختگان مکتب عشق و ...


    14:03
    • 15

    • 3 ماه پیش
    14:03
     خورشید آن روز که در دشت خونین کربلا، شفق را سرخ تر از همیشه رنگین کرده بود و کاروان اسرای خسته و زخمی را به شب کوفه می سپرد، شاید گمان نمی برد که قرن ها بعد شاهد معرکه ای دیگر باشد در اردوگ...


    16:31
    • 11

    • 3 ماه پیش
    16:31
    "از هرسو كه تير و تركش به بدنم وارد شد از آن سوي ديگر بيرون رفت و دردها اما ماند. دردي كه شيرين و پرحلاوت است ، يادآور روزهاي طلايي ماست كه خلوص و ايثار را زمزمه مي‌كرديم و خدا را گواه مي‌گيرم حتي يك ...

    11:10
    • 6

    • 3 ماه پیش
    11:10
     خیبری سوز دارد اما دود ندارد، اگر زبان در دهان نمی چرخد و نمی تواند حرف های ناگفته بسیار را بگوید، از پشت چشم هایی که با اشک وضو گرفته اند می توان فهمید عظمت و شکوه عروج انسان هایی را که موجب شد...


    16:15
    • 8

    • 3 ماه پیش
    16:15
     "حيف شد ، فقط يك قدم با آسمان فاصله داشتم، بچه‌ها همان‌جوري كه روي برانكارد روده‌هايم را در دستم گرفته بودم ،‌ طلب شفاعت داشتند." گويا به حجله مي‌رود اين مجروح تير و تركش خورده که چنین شادا...

    12:47
    • 15

    • 3 ماه پیش
    12:47
    12 سال بيشتر ندارد كه شور و اشتياق دفاع از ميهن اسلامي او را به ميدان نبرد مي‌كشاند. نوجواني كه در آغاز انقلاب اسلامي آموزش‌هاي نظامي را در كميته‌هاي انقلاب و پايگاه بسيج مسجد حضرت ابوالفضل (ع) فرا گر...

    10:50
    • 3

    • 3 ماه پیش
    10:50
     خدا می داند بهترین لحظات زندگی ما در جبهه ها سپری شد، آنجا که همه در غم ها و غصه ها و شادی ها با هم شریک می شوند، با ارزش ترین کالایی که انسان دارد یعنی جان بر سردست گذاشته می شود تا در طبق اخلا...

    12:43
    • 5

    • 3 ماه پیش
    12:43
    منطقه كشاورزي سياه‌پوشان دزفول با طلوع خورشيد سي‌ويكم شهريورماه سال 1359 پدر و پسري را به خود مي‌بيند كه ابزار كشاورزي بر دوش به سوي مزرعه سيفي‌كاري شده در حركتند. محمدعلي 15 ساله، دوشادوش پدر كمك مي‌...

    منطقه كشاورزي سياه‌...

    14:26
    • 5

    • 3 ماه پیش
    14:26
    "حسین فرهادی خواب محمود قیمی رو دید، شهید شد، محمود بردش پیش خودش تو بهشت، آقا مهدی غیاثی سر گل بچه ها، خواب رضاخانی رو دید، رفت و شهید شد، نمی دونم چرا منو صدا نمی زنند؟ یه روز به آقا مهدی گفتم همه د...

    11:49
    • 27

    • 3 ماه پیش
    11:49
     محمدجواد محبی مانند بسیاری دیگر از فرزندان جبهه می خواهد که پس از گذشت سال ها از آن دوران، همچنان زلال بمانند.برای همین تاکید می کند و می گوید:" دعا کنیم، دعا کنیم که ورشکسته نشویم، که ورشک...


    15:34
    • 13

    • 3 ماه پیش
    15:34
     غروب شلمچه برای فرهادهایی که تیشه در دست آماده اند تا نور ماه بر گلستان میدان مین بتابد و مین های شیرین را برچینند، دلگیر نیست.شاید امشب مجنون از روی یال مین پرواز کند و لیلی آسمانی خود را ...


    13:50
    • 10

    • 3 ماه پیش
    13:50
     زخم تیشه فرهاد هنوز بر پیکره بیستون نقش بسته است، فرهاد عاشق پیش های که پیام بودنش، آوای هجرانش و ناله فراقش را از نای آهن و سنگ به گوش شیرینش می رسانید و کوبیدنش بر کوه و طنین ضرب تیشه اش بر سن...

    20:50
    • 15

    • 3 ماه پیش
    20:50
    "شب عملیات کربلای هشت در عالم خواب و بیداری یکی پرسید فردا از خدا چه می خواهی؟ شهادت یا جراحت؟ و من مفت مفت جان سالم به در بردم.گفتم خدایا هر طوری که شدم عیبی ندارد، فقط اگر مجروح شدم شرایطم را به گون...


    13:41
    • 18

    • 3 ماه پیش
    13:41
    سال ها از جنگ می گذرد و او هنوز دست و پنجه نرم می کند با مشقت ها و دردهایی که هر روز و هر شب جان را بالا می آورد و آرام نمی شود.گلوله ای از کمر وارد شد و از جلو شکم همه چیز را درانید و خارج شد، اما جا...

    17:52
    • 21

    • 3 ماه پیش
    17:52
     روزها و ماه های نخست جنگ برای عاشقانه ترین شقایق هایی که در کویر محرومیت ها رشد کردند به راستی که سخت و طاقت فرسا بود، جایی که تفکرات اقتصادی آدم هایی حاکم بود که عاجز بودند از درک معنا و مفهوم ...

    13:55
    • 6

    • 4 ماه پیش
    13:55
     ردیف گل های لاله شکسته ساقه ای که هر یک بر روی پای دیگری خم شده اند، همان ها که مادران و همسران و فرزندانشان چشم انتظارشان نشسته اند و آنها اما کنار هم سر بر پای یکدیگر بر خاک شلمچه آرمیده ...


    13:50
    • 20

    • 4 ماه پیش
    13:50
     هفت‌سال اسارت او را بيشتر از قبل با خدا نزديك‌تر ساخته است. كسي كه رياست را رها كرد تا با رياضت و مجاهدت در راه حق هرچه زنگار دل است بروبد و از صافي‌ها بگذرد و صوفي تمام‌عيار شود. شاگرد شهي...


    16:44
    • 12

    • 4 ماه پیش
    16:44
    سه نفر بودیم، من و فرشاد و دلاور، خمپاره ها پشت سر هم فرود می اومدند، صدای سوتشون رو خوب می شناختم، گفتم بچه ها هر موقع گفتم خیز، بخوابید رو زمین، همین جور عقب می اومدیم و هم زمان با هم هی خیز می رفتی...

    16:29
    • 48

    • 4 ماه پیش
    16:29
    نمي‌خواهم با توصيف غم بار و حزن‌آلود نوع زندگي‌ات، كام مخاطبان صفحه ايثار تلخ شود و يا حس ترحم آنها را نسبت به تو برانگيزانم. خوب مي‌دانم آنقدر غرور و عزت نفس داري كه اجازه نمي‌دهي كسي برايت دل ب...

    10:46
    • 25

    • 4 ماه پیش
    10:46
     جنگ،‌ بمب شيميايي، گاز خردل، جانباز 35 درصد،‌ سرگيجه،‌ سردرد و غیرههمه اين كلمات براي لحظه‌اي جلوي چشمانم رژه مي‌روند كه فكرم را به خود مشغول كرده‌اند، تا چند دقيقه ديگر به مركز مخابرا...


    09:05
    • 6

    • 5 ماه پیش
    09:05
     زهر شیمیایی آنقدر نامرد است که گریبان فرزندان و خانواده را هم بگیرد، کودکی که سم را از خون پدر دارد و جسم نحیفش تاب و تحمل نمی آورد و خیلی زود هنوز نشکفته پرپر می شود، پگاه دختر دوم صمد 9 بار خو...


    12:56
    • 7

    • 5 ماه پیش
    12:56
    لخته خون ناشي از موج انفجار در مغز او نشسته است. وقتي به راه مي‌افتد اعصاب چشم را برهم مي‌ريزد و اين دست مهربان فرزند اوست كه پدر را در خانه به اين سو و آن سو مي‌برد. چشم‌هاي كم‌سوي او هنوز روشنايي ان...


    10:49
    • 8

    • 5 ماه پیش
    10:49
     روح خدايي آدم‌هاي آنجا در عروجي ديگربار ، از زمين رو سوي آسمان مي‌كرد. پاي رفيق اگر بر روي مين مي‌رفت،‌ اعضاي وجود تو به درد مي‌آمد، گلوله‌اي اگر بر قلبي مي‌نشست، جان تو را انگار مي‌در...


    18:06
    • 6

    • 5 ماه پیش
    18:06
     آنها كه كامشان شيرين از عشق به اوست،‌ طعم خوش وصل را با زمزمه‌هاي اميد و نشاط، آنچنان در خود متجلي كرده‌اند كه تلخ‌ترين زهرهاي عالم گويا بر آنها بي‌اثر است. رنج می کشند اما مرامشان به ...


    21:58
    • 6

    • 5 ماه پیش
    21:58
     "ريا كدام است؟ مگر كسي كه به جبهه مي‌رود تا جان ،‌ عزيزترين نعمت الهی را در راه آرمان‌ و هدفي كه دارد فدا كند، مي‌تواند اهل ريا باشد؟ آهن در كوره آتش آبديده مي‌شود و سختي‌هاي جنگ با وجود تم...


    12:05
    • 4

    • 5 ماه پیش
    12:05
     آدمی حیران می ماند از این همه صلابت و ایستادگی روح بارانی در جسمی پر از گلوله. سید مردی از جنس گلوله است با روحی به لطافت باران، تن او مزرعه تیرها و ترکش هایی می شود که در هر عملیاتی گویا قرار ا...


    22:37
    • 20

    • 8 ماه پیش
    22:37
    • 9

    • 8 ماه پیش
    آخرين گفت‌وگو با احسان ثقفي قبل از پرواز ساعت ملاقات هنوز شروع نشده است. جمعيت زيادي براي ديدار با بيماران خود، عقربه‌هاي ساعت را نگاه مي‌كنند تا هرچه زودتر ساعت 15 را نشان دهد. نگهبان بيمار...

    آخرين...

    11:33
    • 9

    • 8 ماه پیش
    11:33
     دوبار كه او را مجروح و زخمي پس از بمباران شيميايي به بيمارستان منتقل كرده بودند،‌ نتوانست طاقت بياورد و با اصرار به خط مقدم برگشت. مدتي بعد مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و دوباره به پشت خط من...


    09:47
    • 6

    • 8 ماه پیش
    09:47
     کنار جسم های گلگون و تن های پاره پاره در معراج الشهدا ، جسمی آرام گرفته است که گلوله، پیشانی و قسمتی از جمجمه را با خود برده است. نامش در فهرست افلاکیان به ثبت رسیده و روح پرواز کرده است که ناگه...


    16:04
    • 8

    • 8 ماه پیش
    16:04
    باید عقب نشینی کنید، از 900 نفری که از کانال پرورش ماهی عبور کرده اید فقط شما 12 نفر مانده اید، بازگردید، عراقی ها قیچی تان کرده اند، جانتان را بردارید و برگردید. " ای دل تو چه می کنی، حرف ح...

    15:46
    • 10

    • 8 ماه پیش
    15:46
    ...و او از حادثه‌هايي برايمان سخن مي‌گويد كه از زاويه نگاه امروزي همه رنج است و مرارت و سختي، او از پيكرهاي مجروح و سرها و دست‌هاي بريده و بدن‌هاي تكه‌پاره شده‌‌اي مي‌گويد كه هرچه سرخي خون است را به ی...

    16:40
    • 10

    • 8 ماه پیش
    16:40
    اين كپسول اكسيژن همدم و همراز من است، سال‌هاست كه مرا از خفگي نجات مي‌دهد و دردهاي مرا مي‌شناسد. عضوي از خانواده‌ام شده است. هرگز فكر نمي‌كردم سال‌ها قبل كه در بيمارستان صحرايي «الحديد» واقع در منطقه ...

    اين كپسول اكسيژن هم...

    11:29
    • 12

    • 8 ماه پیش
    11:29
    ارتفاعات دوپازا در منطقه سردشت سراسر پوشیده از برف و یخ است، جایی که بچه های گردان شهادت زیرپای تپه مادر که در تصرف دشمن است، ایستادگی و مقاومت کوه ها را به سخره گرفته اند.سرمای سخت و جانکاه منطق...

    12:07
    • 8

    • 8 ماه پیش
    12:07
    ....تير به پا و تركش‌هاي متعددي به كمر و شكم اصابت كرد، مي‌خواستم بلند شوم، ولي احساس كردم پايم قطع شده است، منورها پشت سر هم بالاي سرم روشن مي‌شد، كاملاً‌ در تيررس دشمن قرار داشتم. تير و خمپاره ...

    11:47
    • 7

    • 8 ماه پیش
    11:47
    تمامي معادلات مربوط به جسم خاكي را به هم مي‌ريزند. مرگ معناي متعالي مي‌يابد.شرف و غيرت و حيثيت، افسار اراده را به دست مي‌گيرد و مين‌هاي در كمين و گلوله‌هاي آتشين، گل واژه‌هايي مي‌شوند كه خط بهشت ...

    10:03
    • 7

    • 8 ماه پیش
    10:03
    یک لحظه احساس کردم برق تمام وجودم رافراگرفت. خون بر پهنای صورتم فوران کرد، بچه ها هرگز گمان نمی کردند که من سالم بمانم. هوشیار بودم تا زمانی که خون زیادی از بدنم رفت. سست و کم رمق پشت خاکریز افتا...

    یک لحظه احساس کردم برق تمام وجودم رافراگرفت. خو...

    16:17
    • 9

    • 8 ماه پیش
    16:17
    شب قبل مادرم خواب مي‌بيند كه من روي آب خوابيده‌ام، گلوله توپ به سنگر ما خورد، زمين زير سنگر باتلاقي بود و قدرت انفجار نيز خيلي زياد؛ تركش‌هاي زيادي وارد بدنم شد و پاهايم به شدت آسيب ديد، حس عجيبي بود،...

    13:49
    • 9

    • 8 ماه پیش
    13:49
    اگر به مغز شما هم 164 بار شوك الكتريكي وارد شود، مطمئن باشيد حافظه‌اي برايتان باقي نمي‌ماند. آنقدر كه حتي سال تولد خود را هم فراموش مي‌كنيد. تا چه رسد به اينكه سال به جبهه رفتن و نام عمليات‌هايي ...

    12:47
    • 21

    • 9 ماه پیش
    12:47
    مصاحبه با «سعيد كريمي» جانباز ی كه به ندرت از خانه خارج مي‌شود،‌ از سخت‌ترين مصاحبه‌هاي دوران خبرنگاريم بود، سخت از اين لحاظ كه در برابرش احساس شرم مي‌كني و اينكه حق بسياري بر گردنت دارد، اين احساس كه...

    مصاحبه با «سعيد كري...

    12:43
    • 14

    • 9 ماه پیش
    12:43
    قهرمانان داستان های واقعی پیش روی شما که در صفحات آینده کتاب به روایت لحظات رنج شیرین و زخم های متبرک شان پرداخته شده است، مردمانی هستند که در روزگاران نه چندان دور، جان برداشتند و به میدان معرکه زدند...


    04:31
    • 12

    • 10 ماه پیش
    04:31
    shenoto-ads
    shenoto-ads