آدمی حیران می ماند از این همه صلابت و ایستادگی روح بارانی در جسمی پر از گلوله. سید مردی از جنس گلوله است با روحی به لطافت باران، تن او مزرعه تیرها و ترکش هایی می شود که در هر عملیاتی گویا قرار است، یادگاری برای خود بردارد.
این جسم مرد بس که مجروح شد، گاز خردل هم که در عمق جانش لانه کرده است سر تعظیم فرود می آورد و گلوله ها شرمگین می شوند در برابر روح با عظمت سید، اگر فردوسی زنده بود و رستم های زمانه را می دید، حکما قصیده ها می سرود در وصف دلاور مردی های فرزندان این سرزمین و این قلم چقدر عاجز است که توان آن ندارد گوشه ای از احساس خود را بر کاغذ بیاورد. سید حسن طباطبایی در محله شهرک مارگارین پیشوای ورامین ، حدیث عشق بازی مردانی ، نه از جنس خاک را اینگونه راوی می شود : .....
اولین نفر کامنت بزار
آخرين...
اين كپسول اكسيژن هم...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است