"حسین فرهادی خواب محمود قیمی رو دید، شهید شد، محمود بردش پیش خودش تو بهشت، آقا مهدی غیاثی سر گل بچه ها، خواب رضاخانی رو دید، رفت و شهید شد، نمی دونم چرا منو صدا نمی زنند؟ یه روز به آقا مهدی گفتم همه دارند شهید می شوند پس ما چی؟ گفت تو رو خدا واسه یه چیز دیگه نگه داشته، آخرین بار تو هیئت تو خیابون سبلان دیدمش، روبوسی کرد، چرا روبوسی کرد هنوز حیرونم، فرداش اعزام شد و رفت شهید شد، اگه بگه بیا با کله می رم، دلم براشون خیلی تنگه، نه این که از دنیا سیر شده باشم، نه ، دوتا دختر دارم عینهو پنجه آفتاب، مادرشون هم که خیلی زحمتش دادم، اما فقط به یاد اوناست که زنده ام، می دونستم وقتی از طرف مجله پیام بیاین خونه ما این سئوال رو می کنی که تو کدام دسته از دسته هایی که شهید باکری گفته قرار دارم، دیشب با خودم فکر می کردم که واقعا کدوم دسته ای هستم، خدا شاهده نه به خاطر این که جواب سئوال شما را بدم، نه ، تو درونم احساسم این که دسته سومی هستم، فقط واسه خدا واسه رضای شهدا، راه اونا رو باید برم، تلاش می کنم، دست و پا می زنم که هر جوری هست تو خط سوم حرکت کنم. "
محمد صادق آنقدر زلال و روان و بی ریا صحبت می کند که آدم دلش نمی آید حرف هایش را قطع کند، از نگاهش و از کلامش بوی صداقت جاری است
BRAND_USER
روح برادرت شاد واقعا ما که جا مانده ایم باید راه و هدف آنها را ادامه دهیم .
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است