صدای پای تو میآید
گوش کن!
ببین دل با یک صدا به چه تاب میآید
هر چه تا به امروز در سینه ریخته بودم
به هیجانی بر روی آب میآید
کاش کمی باران بیارد
خاک کمی بوی نم بگیرد
دوست دارم عطر تو را وقتی رنگ خاک به خود میگیرد
حلقه آتش است عطر تو
من میسوزم و حس از آن گر میگیرد
غم بار سفر بسته
شور و شوق، چون مهاجری مسافر
باز مرا لایق لانه کرده
سالها حس و حال دفن شده در من
به یکباره پوسته شکسته
زندگی به چه کار آید
گر وعده دیدار تو در کار نباشد
یعنی میرسد آن روز
که بیافتد پرده شب، تمام شود قصه قُصه مرد شب
من ببینم روی تو، مست شوم از شانه زدن بر موی تو
من آتشکدهای سرد و خاموشم
چون طفل گمشدهای تنها به دنبال یک آغوشم
هزار بار هم که مرا ز خود برانی، ترک نشود این کیشم
پس چرا میزنی تیشه به ریشهام، من که از ازل با تو ز یک ریشهام
و تا باشد روز و شب، خواهم که تو باشی راز و نیاز هر شبام
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است