• 6 ماه پیش

  • 11

  • 02:36
توضیحات

دلم یک سفر می‌خواهد

یک سفر دور

خیلی دور

آنقدر دور که هیچ صدای آشنایی به گوشم نرسد

که چه کنم؟

که کمی قدم بزنم

کجا؟

در کوچه‌ها، در پس کوچه‌ها، در بازار، در میان حجله‌ها

تا کی؟

تا وقتی که خسته شود پایم

که می‌شود وقت کافه‌نشینی و ساعت سکوت و فراغم

بعد بنشینم در گوشه‌ای و گذر عمر ببینم

که چه شود؟

نمیدانم!

یعنی مطمن نیستم میدانم

آخرین هم نیستم

کسی چه میداند

شاید برای خلوت کردن

شاید برای فراموش کردن

شاید برای مرور کردن

شاید برای فرار کردن

و شاید هم برای پیدا کردن

قدر مسلم آن است که همه چیز به ‘خود’ بر میگردد

‌اینکه از کجا آمده‌‌ام، در کجا ایستاده ام، کجاست منزل آخرم

پایان قصه هم که از ابتدا معلوم است

باز به جایی نخواهد رسید قطار افکارم

چرا؟

چون مدام گره خواهد افتاد در کارم

خاطره‌ پشت خاطره خواهد درید رشته افکارم

یک انسان است و خاطراتش

خاطراتی که یک آن از او جدایی ندارد

اصلا چه می‌ماند از آدمی بدون خاطراتش؟

جز یک نعشش؟

پس خوشا آنان که همت کردند در ساختش

هوشیار بودند در لحظه به لحظه خلقش

مثل آن باغبان که تنها گل‌ خوش‌بو می‌کارد در باغش

چه می‌آید از آن باغ؟

جز ‌‌رایحه‌ای که هوش می‌برد از هر که می‌گذرد از کنارش؟


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads