پشت سرم سایهای میآید
برمیگردم و نگاهش میکنم
در دستش یک سبد است با دو سیب قرمز
میگویم: سیب میخواهم
سیبی برمیدارد و گاز میزند
میگویم: اما من سیب خواستم!
با تعجب نگاهم میکند
با انگشتش به خودش و بعد به من اشاره میکند
یعنی من آینه ضمیر تو هستم
میپرسم: خودت هوس سیب نکردهای؟
صورتش گل میاندازد
مثل کسانی که اولینبار عاشق شدهاند
سیبی برمیدارد و اینبار آن را به من میدهد
گاز میزنم، شیرین است
او آب دهانش راه میافتد
حالا همه نگاهش به سیب خوردن من است
من اما همچنان دنبال سیب او هستم، همان سیبی که او گاز زده است
با ترس و لرز و کمی خجالت میپرسم: میتوانیم سیبهایمان را عوض کنیم؟
از شنیدن حرفم چهرهاش میشکفد
بدون اینکه حرفی بزند به من نزدیکتر میشود
حالا میتوانم ضربان قلبش را بشنوم
مرا محکم در دربر میگیرد
حالا دیگر خبری از او نیست
اما در هر دو دستم یک سیب قرار دارد
یکی از سیبها اما خوشمزهتر از دیگریست
اولین نفر کامنت بزار
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است