من هرگز ندیدهام یا نشنیدهام که کسی مرده باشد. آنهایی هم که از قطار زندگی جاماندهاند تنها از انتخاب کردن باز ایستادهاند و مشعلشان را به دست دیگری سپاردهاند.
هر کدام از ما انباشتی از انتخابهای بازایستادگان از روز اول آفرینش هستیم. و زندگی چیزی نیست جز انتخاب میان دو. انتخاب بین پوشیدن شلوار بلند یا کوتاه، دوستداشتن ساینا یا آیدا، دادزدن و یا سکوت کردن به وقت دعوا. و این انتخابهایمان هستند که تار و پود فرش زندگیمان را در بستر زمان میگسترانند.
اگر میلیونها سال پیش در زیر دریا برای تکیاختهای سبزههای روشنتر و برای رفیقش سبزههای تیرهتر به دهانشان شیرینتر نبودند امروز آن یکی فیل و این یکی آدم نبودند.
تمامی جنگها، دعواها، اختلافها و کشمکشها میان دو فرد، دو قوم، دو مذهب و دو کشور همه بر سر این است که انتخاب چهکسی درستتر است. غافل از اینکه جوهریترین، ذاتیترین و قویترین نیرو و کشش موجود در عالم هستی همین میل به مخیل بودن است. در اصل همین میل به مخیل بودن بوده است که در نهایت منجر به آفرینشی شده است که ما آن را تجربه میکنیم و نبودش به معنی مرگ، نیستی و پایان همه زیباییهاست.
آزادی هم چیزی نیست جز مخیل گذاشتن آدمی میان انتخاب دو. چه آن دو لباس باشد، دسته باشد، مذهب باشد و یا لذت. لذت خواندن کتاب یا رفتن به خواب. و چه کسی میتواند اثبات کند که لذت یک انتخاب بیشتر از دیگری است.
باید عاشق باشی تا جهان را آنگونه که بایست ببینی، درک کنی و باز خلق کنی. ایمان بیاوری که این ما هستیم که تعیین میکنیم لذت هر انتخاب چقدر باشد نه اینکه چیزی از پیش مقدر شده باشد. و این یعنی امکان داشتن همهچیز در عین نداشتن هیچچیز، امکان خلق همه چیز از هیچ چیز، امکان ذره بودن و در عین حال خداگونه بودن، یعنی حلاج بودن.
اولین نفر کامنت بزار
محتوایی پیدا نشد
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است