گمگشته
ایستادهام در میان عکسهای تو
کو پس تو، کو آن رخ همیشه خندان تو
چگونه من آخر سر کنم با این درد هجران تو
چگونه میشود فراموش کرد آن شوری که حلقه میزد در چشمان تو
تا دیروز تو آینهای بودی در مقابل من، امروز اما این آینه شده کلبه احزان تو
حیف نیست؟ که فاصله بیافتد میان من و تو؟
چراغ زندگی خاموش میشود بدون تو
دل هوایی میشود از ندیدن تو
این میشود که به هر ریسمانی از خاطراتت چنگی میزند
مثل کسی که گمگشتهای دارد و به هرجایی سر میزند
ببین! یک برگ با نسیم ملایمی تکان میخورد
یک درخت اما وزش بادی میخواهد که کمی تاب بخورد
اما هیچکدام در برابر یک توفند تاب مقاومت ندارد
فکر تو هم با من این چنین میکند
این دل تاب خیال کردن دگر ندارد
کدام بوتهای آخر زیر تخته سنگی شکوفهای به بار میآورد؟
صبر ایوب میخواهد، کاسه انتظاری به بزرگی چشمانت طلب میکند
مساله این است که از دست هیچ کس هم کاری برنمیآید
به هر حال هر درسی فصل امتحانی دارد
مثل هر آدمی که بالاخره روزی غم و قصهای دارد
لحظه دیدار که میرسد این جان پر میکشد
و با هر لبخد تو پرجانتر میشود
کاش میدانستی که دوست داشتنت در هفت بحر و آسمان هم جا نمیگیرد
اولین نفر کامنت بزار
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است