• 6 ماه پیش

  • 37

  • 02:35

شمارۀ 134 - غزلی از محمد قهرمان

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

برای زیستنم، بهترین بهانه تویی


حیات بخش چو خون در رگم روانه تویی

برای زیستنم، بهترین بهانه تویی

ز همنشینی اهل زمان، گریزانم

به آن که می‌کشدم دل درین زمانه تویی

به هر کجا که دهد دست خلوتی با دل

نظر چو بازگشاییم در میانه تویی

چه جای شکوه ز دوری؟ چنین که می‌بینم

درون خانه تو و در برون خانه تویی

چنان که صبح به یاد تو می‌شوم بیدار

برای خواب شبم خوش‌ترین فسانه تویی

چو من به زمزمۀ‌‌ بی‌خودانه پردازم

کسی که بر لب من می‌نهد ترانه تویی

اگر خموش نشینم، زبان من باشی

وگر چو شمع بسوزم مرا زبانه تویی

به عاشقانه سرودن چه حاجت است مرا؟

چرا که ناب ترین شعرعاشقانه تویی

امید سبز شدن، در دلم نمی‌میرد

که نخل خشک وجود مرا جوانه تویی

عبادت سحرم غیر ذکر خیر تو نیست

یگانه‌ای که بُوَد بهتر از دوگانه تویی!



با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز