• 7 ماه پیش

  • 28

  • 02:30

شمارۀ 127 - غزلی از هوشنگ ابتهاج-سایه

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

آینه‌درآینه شد، دیدمش و دید مرا


مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا

سایۀ او گشتم و او برد به خورشید مرا

جانِ دل و دیده منم، گریۀ خندیده منم

یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز

کان صنم قبله‌نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدارِ خوشش تافته در دیدۀ من

آینه‌درآینه شد، دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیشِ رخِ روشن او

تاب نظر خواه و ببین کآینه تابید مرا

گوهرِ گم‌بوده نگر تافته بر فرق ملَک

گوهریِ خوب‌نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند

رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا

هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم

بانگ لَکَ‌الحمد رسد از مه و ناهید مرا

چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او            

باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم

تا نشوم سایۀ خود باز نبینید مرا

 

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز