فروغ روی تو آرایش روان من است
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانۀ عشق
که سوز سینۀ خورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خونفشان من است
نمی رود ز سرم این خیال خونآلود
که داس حادثه در قصد ارغوان من است
بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا
فروغ روی تو آرایش روان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت:
هنوز این همه آغاز داستان من است
بدین نشان که تویی ای دل نشستهبهخون
بمان که تیر امان تو در کمان من است
اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست
ز طُرفهها که درین بحر بی کران من است
زمان به دست پریشانی اش نخواهد داد
دلی که در گرو حسن جاودان من است
به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوشسخن غم همآشیان من است
اولین نفر کامنت بزار
الفت از نالۀ ما
در موجخیز
هر دم
ستاره می دمد از
سینۀ غمزده
اسـیر عـشقی و
ای
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است