• 9 ماه پیش

  • 48

  • 02:20

شمارۀ 116 - غزلی از عبدالله فاطمی-اُلفت

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات


آن خرمن گل طاقت آزار ندارد


دارد دل من صد غم و غمخوار ندارد

این کودک بیمار پرستار ندارد

در شهر شما جز دل آوارۀ ما نیست

آن کس که غمی دارد و غمخوار ندارد

آن بهْ که ز کنج قفس آزاد نگردد

مرغی که سر صحبت گلزار ندارد

ماییم و تنی سوده که آسودگی‌اش نیست

ماییم و دلی خسته که دلدار ندارد

نالیدن مرغان چمن خوش بوَد، اما

ذوق سخن مرغ گرفتار ندارد

غم آمد و ننشسته ز دل رفت، چو دانست

کاین خانۀ ویران در و دیوار ندارد

ای پیرهن آهسته بزن بوسه بر اعضاش

کان خرمن گل طاقت آزار ندارد

جایی که خزف را نشناسند ز گوهر

البته سخن گرمی بازار ندارد

جز اهل دلی چند چو پژمان و امیری

الفت، گهر شعر خریدار ندارد!


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز