• 10 ماه پیش

  • 70

  • 01:46

شمارۀ 113 - غزلی از سیمین بهبهانی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

اسـیر عـشقی و مرغ شکسته‌‌بال منی


چه گویمت که تو خود با خبر ز حال منی

چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی

چنین که می‌گذری تلخ بر من از سر قهر

گمـان برم که غـم‌انگیز مـاه وسـال منی

خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام؟

لطیف و دور گریزی، مگر خیـال منی؟

ز چند و چون شب دوری‌ات چه می‌پرسم

سـیـاه‌ چشمی و خود پاسـخ سـؤال منی

چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف

کـه آرزوی فـریـبنــدۀ محــــال منی

هوای سرکشی‌ ای طبع من ‌مکن که دگر

اسـیر عـشقی و مرغ شکستـه‌‌بـال منی

ازین غمی که چنین سینه‌‌سوز سیمین است

چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی!

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز