تویی جوانهٔ جاوید و شعر عشق و امید!
بهار گل به سر روزگار میریزد
شکوفه بر سر هر شاخسار میریزد
رسیده اَست بهار از دیار سبز بهشت
شراب سرخ به هر لاله زار میریزد
بهار ساقی گلپوش عالم آمده است
می زلال به هر چشمه سار میریزد
جوانه از بدن شاخسار میروید
ترانه از دهن رودبار میریزد
بهار آمده با شعرهای نغز و لطیف
به طبع من غزل آبدار میریزد
بهار آمده با دانه های مروارید
به روی باغ و چمنها نثار میریزد
بهار آمده با عطرهای سُکرآور
به سینه ها نفس مشکبار میریزد
بهار آمده با نقشهای رنگارنگ
گل و شکوفه به هر مرغزار میریزد
بهار آمده با نغمه های یزدانی
سرود نغز به لبهای سار میریزد
طروات از در و دیوار و بام میجوشد
لطافت از همه شهر و دیار میریزد
بهار نغمه سرای طبیعت آمده است
ترانه بر لب هر جویبار میریزد
بهار آمده با یاسهای زرد و بنفش
شمیم عطر به هر کوهسار میریزد
....
اولین نفر کامنت بزار
ابرِ چمنِ تشنه
امّید بیا با من و ...
تو
نشاط زمزمه
گمگشتۀ دیار محبت <...
همه جا
پیمان شکستن نیست د...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است