• 6 ماه پیش

  • 43

  • 02:05

شمارۀ 123 - غزلی از هوشنگ ابتهاج-سایه

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

همه جا زمزمۀ عشق نهان من و توست

 

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمۀ عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصۀ فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچۀ عقل

هر کجا نامۀ عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکدۀ ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز