• 1 ماه پیش

  • 5

  • 01:55

شمارۀ 51 - غزلی از گلچین معانی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

تا من به ‌خود نیامده ام، بی خبر مرو


ای بر دلم ز هر مژه‌ات نیشتر، مرو

گر خون نمی کنی به دلم بیشتر، مرو

من از خدای خود به دعا خواستم تو را

امشب تو نیز بهر خدا، تا سحر مرو

داری خبر، کز آمدنت رفته ام ز خویش؟

تا من به ‌خود نیامده ام، بی خبر مرو

ای سنگ‌دل که سخت مهیّای رفتنی

این ناله ها اگر نبوَد بی اثر، مرو

شوق من از شتاب تو افزون بود، ولیک

کو جرأتی که با تو بگویم، دگر مرو

زود از چه می‌روی؟ که تو دیر آمدی به دست

بر پا سبک مخیز و گران‌کرده‌ سر مرو

گلچین به پایت از سر جان دیر اگر گذشت

بگذر، ولی ز جای از این رهگذر مرو

رفتی و رفت این سخنم بر زبان قهر:

خواهی که از دلم نروی، از نظر مرو


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز