• 1 ماه پیش

  • 7

  • 02:16

شمارۀ 42 - غزلی از امیری فیروزکوهی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

یاد تو یادگار تو


گریه و خنده سر دهد، شمع من از لقای من

خنده ز خنده های من، گریه ز گریه های من

با چو منی به همدمی، شِکوه مکن که گم کند

گریۀ آبشار من، نالۀ همنوای من

گر به دعا برآورم دست گناهکار را

ترسم از اینکه بشکند دست مرا دعای من

قصه ای از گذشته ام، زنده به عمر رفته ام

زندگی دوباره ام، ذکر گذشته های من

ماند چو بوی خوش ز گل، یاد تو یادگار تو

گر تو روی، نمی‌رود یاد تو از سرای من

طایر قاف غربتم در دل شهر خویشتن

نیست در آشیان من، هیچ کس آشنای من

بال و پر همای بخت ار نکند مرد مرا

رشته ی آرزوی من، بند نهد به پای من

گرچه که پیر و جاهلم، با همه ناسزایی ام

در پی عقل اگر روم، عشق دهد سزای من

یاد کن از امیر خود، شمع خود و اسیر خود

صبح‌دمی چو بنگری اشک مرا به جای من



با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads