• 1 ماه پیش

  • 10

  • 03:00

شمارۀ 35 - غزلی از رهی معیری

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

من زمزمۀ عودم، تو زمزمه‌پردازی


چون زلف توام جانا در عین پریشانی

چون باد سحرگاهم در بی‌سروسامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم

تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم

تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی، در مستی و در پاکی

من چشم تو را مانم تو اشک مرا مانی

در سینۀ سوزانم مستوری و مهجوری

در دیدۀ بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمۀ عودم تو زمزمه‌پردازی

من سلسلۀ موجم تو سلسله‌جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

داغی که نمی‌بینی دردی که نمی‌دانی

دل با من و جان بی‌تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی‌جویت؟

روی از من سر گردان شاید که نگردانی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads