• 4 ماه پیش

  • 17

  • 07:10

شمارۀ 23 - غزلی از محمدحسین شهریار - 5

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی

حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی

گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی؟

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی         

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

 

مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم

وین نداند که من از بهرغم عشق تو زادم

نغمۀ بلبل شیراز نرفته ست ز یادم

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم؟

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی!

..........................................................

نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند

دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند

جلوه کن جلوه که خورشید به خلوت ننشیند

پرده بردار که بیگانه خود آن روی نبیند

 تو بزرگی و در آیینۀ کوچک ننمایی                

 

نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد   

نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد

شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد

سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد       

که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads