• 3 ماه پیش

  • 12

  • 03:02

شمارۀ 21 - غزلی از محمدحسین شهریار - 3

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چه‌ها می بینی

تو هم ای بادیه‌پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مَه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که تواَم آینه بخت غبارآگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گل‌چینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شِکوِه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه‌کن و دل‌شکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبۀ توفان‌زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا اگر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت‌آئینی

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads