گذشت آنکه دلم در شکنج موی تو بود
گذشت آنکه جهان پر ز گفتگوی تو بود
گذشت آنکه سراپای من ز جذبۀ عشق
بسان آینه مجذوب روی و موی تو بود
خدای عشق من و آرزوی من بودی
چه سود کآرزوی من نه آرزوی تو بود
بسان صورت دیوار چشم حسرت من
به هر طرف که روان میشدی به سوی تو بود
خبر نداشتی ای آب زندگانی من
که مرگ تشنهلبی بر کنار جوی تو بود
تو فتنهجویی و در طبع من نبود افسوس
خشونتی که سزاوار طبع و خوی تو بود
چه نغمههای مخالف شنیدم و نزدم
رهی که درخور طبع بهانهجوی تو بود
تو قبلهگاه رقیبان شدی و من خجلم
که از چه قبلۀ دل سالها ز روی تو بود
سخن ز کندن دل گفتم و غلط گفتم
قسم به موی تو کاین قصه هم به بوی تو بود
اولین نفر کامنت بزار
شادی ندارد آنکه ندار...
فدای مهر و وفایت ک...
هرچه خواهی آرزو کن...
عاقبت بینایی
زمزمۀ صبحگاه
آن غنچه که نشکفت ز...
فقط جانانه میداند...
رنگ گل از یادم رفت...
نشد یک لحظه از یادت ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است