هرچه خواهی آرزو کن
ای که مأیوس از همه سویی به سوی عشق رو کن
قبلۀ دلهاست اینجا، هر چه خواهی آرزو کن
تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید
حال ما خواهی اگر، در گفتۀ ما جستجو کن
زرد رویی در میان گلرخان عیب است بر من
روی زردم را به خون ای دیده گاهی شستوشو کن
چرخ، کجرو نیست، تو کج بینی ای دور از حقیقت
گر همه کس را نکو خواهی برو خود را نکو کن
چون خیال دوست من چیزی نشاط آور ندیدم
هر زمان افسرده دل گشتی نظاما یاد او کن
اولین نفر کامنت بزار
عاقبت بینایی
زمزمۀ صبحگاه
آن غنچه که نشکفت ز...
فقط جانانه میداند...
رنگ گل از یادم رفت...
نشد یک لحظه از یادت ...
دعوی چه کنی؟ داعیهد...
صبا ز طرهٔ جانان من ...
نرگس غمزه زنش بر سر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است