شعلۀ آهی
چه دهی جام پیاپی، که شدم مست نگاهی
که مرا میکشد از ناز و کشد چون پر کاهی
نگرانم که کجا میبرد آشفته و حیران
دل افسون شده را فتنۀ چشمان سیاهی
تا مگر بوسه بر آن روی و بر آن موی زنم من
قطرۀ اشک شوم یا که شوم شعلۀ آهی
زود از این هستی بیهودۀ من گرد بر آرد
آن که با گردش چشمی شکند قلب سپاهی
کهکشانیست محبت که در آن زُهره بخندد
به سرافرازی مهری ، به سراندازی ماهی
گر در این عهد زنم تکیه بر اورنگ قناعت
به که بر مسند آلودۀ هر منصب و جاهی
ای خوش آن روز که چون دولت وصلش به کف آید
شاخ گل بشکفد از کشتگه عمر تباهی
رعدی از نرگس مستش مگرت هست امیدی
که چنین لاله صفت دوخته ای چشم به راهی؟
اولین نفر کامنت بزار
تو بال و پرم بودی!...
بی روی دوست، دوش شب ...
گرانی می کند بر پای ...
ای که از کلک هنر نقش...
از زندگانیام گله دا...
امشب ای ماه به درد د...
نالد به حال زار من ا...
باز کن نغمۀ جانسوزی...
یاد آن عهدی که شور ع...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است