گیاه سوختهام، با چمن چه كار مرا؟
به سیرِ باغ چه خوانی درین بهار مرا
گیاه سوختهام، با چمن چه كار مرا
به بینصیبی من بین درین چمن كه نكرد
نوازشی به نگاهی نه گل نه خار مرا
به خنده از برم آن سنگدل گذشت و گذاشت
به گریههای جگرسوز زار زار مرا
فریب وعده ی او خوردم و ندانستم
كه میكُشد به رهش درد انتظار مرا
تو را چو خرمن گل خواست در كنار رقیب
كسی كه پارۀ دل ریخت در كنار مرا
مرا شكایتی از روزگار در دل نیست
كه نیست چشم امیدی ز روزگار مرا
به روز تیرۀ خود گریه آیدم كه چرا
نه روزگار دهد كام دل، نه یار مرا
امیر، از من آزرده جان چه میخواهی؟
دمی به حال دل خویشتن گذار مرا
اولین نفر کامنت بزار
نخل سرسبزم، ز هجر ...
به یاد دوست هنوز
غرق تمنای توام موج...
به اقبال شرر نازم ...
شوربختی بین که در ...
من زمزمۀ عودم، تو ...
ای نوبهار عشق
برگ خشکم در کف باد...
ای خرمن شکوفه! بر ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است