دل می رود، جان می رود!
هرچه با خود داشتم از من گریزان میرود
راحت دل میرود، دل میرود، جان میرود
بامدادان خوشدلی بار سفر بربست و رفت
اینک امید از پی اش زار و پریشان میرود
بام و روزن نیز گویی پر گرفت از شوق راه
کوی و برزن میخزد بر خاک و بیجان میرود
باد را اینک، سرود از دور می آید به گوش
زار میخواند به ره کاین میرود، آن میرود
میروم کز همدمی یابم نشان، وز ماتمم
سایه پیشاپیش من افتان و خیزان میرود
هرچه گرد خویش میبینم وفاداری نماند
ای شب غم پای دار اکنون که جانان میرود
اولین نفر کامنت بزار
یاد تو یادگار تو
گیاه سوختهام، با ...
نخل سرسبزم، ز هجر ...
به یاد دوست هنوز
غرق تمنای توام موج...
به اقبال شرر نازم ...
شوربختی بین که در ...
من زمزمۀ عودم، تو ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است