پایمال باغبانم، در بهار زندگی!
شاخۀ بشکستهام کز برگ و بار افتادهام
از نگون بختی ز چشم نوبهار افتادهام
پایمال باغبانم، در بهار زندگی
غنچۀ پژمردهام کز شاخسار افتادهام
بی نصیبی بین که شد گهوارۀ من گور من
دانۀ بی حاصلم در شوره زار افتادهام
تا ز بازار جهان گوهرشناسان رفتهاند
من که گنج گوهرم از اعتبار افتادهام
در گلستانی که گلچین غارتِ گل میکند
من چو اشک شبنم از چشم بهار افتادهام
نور خورشیدم که بر ویرانه ها تابیدهام
پرتو شمعم که بر روی مزار افتادهام
از سبکباری نگردد پایمال من کسی
سایۀ سروم به روی سبزه زار افتادهام
منزل مقصود را از من چه میپرسی؟ که من
با دو چشم بسته در این رهگذار افتادهام
اولین نفر کامنت بزار
باغ زندگانی را تو ...
گوهر عشق ز توفان ب...
دل دیوانه در اندیش...
یاد تو یادگار تو
گیاه سوختهام، با ...
نخل سرسبزم، ز هجر ...
به یاد دوست هنوز
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است