• 1 ماه پیش

  • 23

  • 02:08

شمارۀ 48 - غزل از ابوالحسن ورزی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

پایمال باغبانم، در بهار زندگی!


شاخۀ بشکسته‌ام کز برگ و بار افتاده‌ام

از نگون بختی ز چشم نوبهار افتاده‌ام

پایمال باغبانم، در بهار زندگی

غنچۀ پژمرده‌ام کز شاخسار افتاده‌ام

بی نصیبی بین که شد گهوارۀ من گور من

دانۀ بی حاصلم در شوره زار افتاده‌ام

تا ز بازار جهان گوهرشناسان رفته‌اند

من که گنج گوهرم از اعتبار افتاده‌ام

در گلستانی که گل‌چین غارتِ گل می‌کند

من چو اشک شبنم از چشم بهار افتاده‌ام

نور خورشیدم که بر ویرانه ها تابیده‌ام

پرتو شمعم که بر روی مزار افتاده‌ام

از سبک‌باری نگردد پایمال من کسی

سایۀ سروم به روی سبزه زار افتاده‌ام

منزل مقصود را از من چه می‌پرسی؟ که من

با دو چشم بسته در این رهگذار افتاده‌ام

 

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز