این داستان کوتاه در حدود سی سال پیش نوشته شده و حال و هوای همان روزها را دارد ،
ممنون که خواننده ی این داستان هستید و این پادکست را به دیگران معرفی می کنید ....
این داستان کوتاه در حدود سی سال پیش نوشته شده و حا...
در شب عاشورا -امام حسين بن علي با ياران باوفايش از شهادت و واقعه اي كه در روز عاشورا بر انان اتفاق مي افتد پرده برداشت ، انان كه حسيني نبودند رفتند و آنان كه عشق او را در دل داشتند ماندند و او را در ا...
در شب عاشورا -امام حسين بن علي با ياران باوفايش از...
از تو و عشق تو گفتن جز پشیمانی نیست ،
از تو و مهر تو گفتن جز پریشانی نیست ،
خاطرات تو اگر باز به تصویر کشم ،
خانه ی سینه به جز ، شام غریبانی نیست ،
برق چشم مه تو ، نور و صفا بود مرا ،
زین سبب روز...
از تو و عشق تو گفتن جز پشیمانی نیست ،
از تو و مهر...
من از بی تو بودن پُرِ بغض و دَردَم
هنوز به نبودِ تو عادَت نکَردَم
هنوزم تویِ لحظه هایَم سهیمی
من از درد و رنجَم حکایت نَکَردَم
تویِ باوَر من ، نگنجه نبودت
ازین بی وفایی ، حِمایَت نکردم
هنوزم شَبا...
من از بی تو بودن پُرِ بغض و دَردَم
هنوز به نبودِ ...
من از عُمقِ وجودِ خود
درین نیمه شبِ تاریک و روحانی
شبِ قدرِ اهورایی
خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی از او امشب؟
نمی دانم چه داری دغدغه در جان؟
ولی امشب،
برای تو،
برای من ،
برای ما ،
دعا ک...
من از عُمقِ وجودِ خود
درین نیمه شبِ تاریک و روحان...
"گل نرگس"
گلای نرگس و مریم یادته ،
که برات با هر بهونه می آوردم ،
و تو هر دفعه که از من می گرفتیش ،
همه ی شمیمش و یه جا میبردی تا نهایت مشامت ،
که پلی می شد به قلبت ،
و می رفت تا ته احساس لطیفت ...
"گل نرگس"
گلای نرگس و مریم یادته ،
که برات با هر...
مگه می شه که من یادِت نباشم
گرفتارِ تو و چشمِت نباشم
مگه میشه جدا از تو سفر کرد
پریشونِ سرِ راهِت نباشم
مگه می شه تو تاریکیِ هر شب
به فکرِ لمسِ زُلفونِت نباشم
مگه می شه بدونِ تو یِه لحظه
جدا از تو ...
مگه می شه که من یادِت نباشم
گرفتارِ تو و چشمِت نب...
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام ؟
من خسته ام ، مرو ، به کجا می کشانی ام؟
از این دل نشسته به خون ، مهری طلب نکن
گمگشته ام درون خود و من ، بی نشانی ام
این آتشِ میانِ سینه ، تو چرا فوت می کنی ؟
کوهی شد...
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام ؟
من خسته ام ، مرو ...
این داستان کوتاه یکی از داستانهایی است که در کتاب "داستان های زنانه" که به زودی منتشر می شود به چاپ خواهد رسید ، در این داستان نیز سعی شده به گوشه ای از معضلات زندگی زنان در جامعه ی ما پرداخته شود ....
این داستان کوتاه یکی از داستانهایی است که در کتاب ...
چه جای خوبیه آغوش واسه اونکه دلش خونه
همونکه شرشر بارون توی چشماش نمایونه
کسی که خنجر و دیده توی دست رفیقی که
براش جون داده بود اما دوروئیش کنج ایوونه
چقدر سخته بفهمی که بهت نارو زده یارت ،
کسی ک...
چه جای خوبیه آغوش واسه اونکه دلش خونه
همونکه شرشر...
بلمی خواهم ساخت ، جنسش از خاطره ی مهر به تو
خواهم انداخت به آبِ احساس
می روم با دل خوش
تا سراپرده ی مهر
تا به مرز تو رَسَم
از کران تا به کران
پُرِ احساس شوم
و پر از حسِ تر و تازِگیِ عشقِ به ت...
بلمی خواهم ساخت ، جنسش از خاطره ی مهر به تو
خوا...
"عشق یعنی ..."
آنچه در من جاریست ،
که به تو میرسد و دور تو را می گیرد ،
آنچه از من هر دم ،
سوی تو جاری هست ،
حس و حالیست که در آن روحم
از تو آکنده و ازمهر تو لبریز شده ست ،
نام این احساسم ، خوب...
"عشق یعنی ..."
آنچه در من جاریست ،
که به تو میرس...
به تو
ای تو لبهايت ، همه آتشفشان ، همچون گل خورشيد
ای تو چشمانت ، گذرگاهي ، به قلبي مهربان و پاك
ای نگاهت نرم و ساده ، گرم و زيبا ، چون شعاعي نور
ای تو لبخندت ، لطيف و پر سرور و شاد
ای تو چون م...
به تو
ای تو لبهايت ، همه آتشفشان ، همچون گل خورش...
صبح بارانی چه دل انگیز و خوش است
نم باران خوردن
و کمی خیس شدن
دستِ همراه شدن
همره و یار شدن در باران
شانه در شانه رهی را رفتن
چه طربناک و خیال انگیز است
یار بارانی من دستت کو
نفسِ گر...
صبح بارانی چه دل انگیز و خوش است
نم باران خوردن ...
05:00
161
4 سال پیش
05:00
توضیحات
دست نوشته های حمیدرضا هرندی شامل شعرها و داستان های کوتاه
https://t.me/radio_istgah_shab
شما می توانید این کانال را در ناملیک ، کست باکس ، آنکور ، رادیوکست نیز دنبال کنید