توضیحات
بهطور کلی دو رویکرد اصلی در فلسفه تاریخ وجود دارد: خطی و ادواری. طرفداران رویکرد نخست معتقدند که سیر کلی و روند اصلی حاکم بر حوادث تاریخی، رو به تکامل فرد و جامعه انسانی است و مسیر تاریخ و رویدادهای تاریخی به خصوص در دوره مدرن به سمت پیشرفت و ترقی در حرکت است. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم فلسفه ترقی تاریخ با اولین تردیدها و بدبینیها رو به رو شد. جنگهای جهانی اول و دوم، جهان رو به پیشرفت را با پرسشهای جدی روبرو کرد و رویکرد تکاملی فیلسوفان خطی با بن بست روبرو شد.
به همین دلیل تفسیر دوری تاریخ از رواج بیشتری برخوردار شد. و طرفداران رویکرد دوم بیان کردند از نیمه قرن نوزدهم تا ۱۹۱۴ تغییر تاریخ تغییر به وضع بهتر بود و در سالهای دهه ۱۹۲۰ به دورانی پا گذاشتیم که تغییر با بیم از آینده و به معنای وضع بدتر همراه بود. اینگونه نظریههای بدبینی به فلسفه ترقی تاریخ بر خلاف حرکت خطی فلسفه ترقی، حرکت ادواری را جایگزین کردند.
اولین نظریه بدبینانه به نظریه پیشرفت و ترقی تاریخی از اسوالدو اشپنگلر است. وی در کتاب انحطاط غرب معتقد است فرهنگ غرب در شرایط فعلی زمستان خود را طی میکند و در آینده برای غرب از حرکت صعودی و تکاملی خبری نخواهد بود.