توضیحات
پسرِجوان همچنان با پدرش در حال جر و بحث بود.
پدر با طمأنينه میگفت: «پسر جان؛ قبول کن که کوتاهی کردی. اگر مراحل قانونی را درست انجام داده بودی درگیری ما خیلی کمتر بود» پسر که از ناراحتی رگهای گردنش بیرون زده بود و صدایش میلرزید گفت: «بابا ؛ شما هم که حرف این آقا رو میزنی. من میگم معافیت دارم.
اصلاً مالیات به من تعلق نمیگیره».