- 3 سال پیش
- 9
- 06:14
میخ عزیز
رادیو شیرازی
1
توضیحات
بعد از يکي‌دو سال که مشغول نوسازي مدرسه‌مان بودند به محل اصلي مدرسه برگشته بوديم. هيچ‌چيز به قبل شباهت نداشت. مدرسۀ يک‌طبقۀ کلنگي تبديل شده بود به مدرسۀ سه‌طبقۀ نوساز. آزمايشگاه‌ها و سالن‌ها و زمين ورزشمان هم سرجاي خودش.
نشستن سر کلاسي که صندلي‌هاي نو داشته باشد با ديوارهاي تازه رنگ‌آميزي شده به آدم حس يادگيري مي‌دهد. آقامعلم روي تخته نوشت «دقّت» بعد شروع کرد به قدم‌زدن...
Avatar
کاربر شنوتواولین نفر کامنت بزار
- 7
- 3 سال پیش
يادم ميآيد آن وقتها وقتي کسي داشت کاري انجام مي داد که از نظر بقيه کار بيهودهاي بود به او مي گفتند: «اين کار را براي پَسِ مرگت انجام مي دهي؟»
در انديشهي عامهي مردم تعبير خوبي نبود و همين سوال کاف...
يادم ميآيد آن وقتها وقتي کسي داشت کاري انجام مي ...
03:42
- 7
- 3 سال پیش
03:42
- 9
- 3 سال پیش
بچهها داخل محوطۀ باغ بازي ميکردند و بزرگترها نشسته بودند و از هر دري حرف ميزدند. ظهر جمعۀ مرداد بود و همه منتظر بودند پدربزرگ و مادربزرگ که نويد رفته دنبالشان برسند و سفرۀ ناهار پهن شود. شيشههاي ...
بچهها داخل محوطۀ باغ بازي ميکردند و بزرگترها نش...
05:30
- 9
- 3 سال پیش
05:30
- 11
- 3 سال پیش
هنوز آفتاب کف کوچه پهن نشده بود. پیرمرد ظرفی را توی پارکینگ پر میکرد و آرامآرام میآورد و پای درختان نارنج میریخت. زن و شوهر جوانی که تازه به مجتمع ما آمده بودند، داشتند ساک و چمدانهایشان را توی ...
هنوز آفتاب کف کوچه پهن نشده بود. پیرمرد ظرفی را تو...
04:22
- 11
- 3 سال پیش
04:22
- 10
- 3 سال پیش
پيرمرد که معلوم بود چند ساعت رانندگي حسابي خستهاش کرده گفت: «کاش اينجا بايستم و چندتا مِسکافه بخرم! آبِ جوش هم توي فلاسک هست. فکر کنم الآن يه ليوان مسکافۀ داغ بهمون بچسبه؟!» مسکافۀ داغ را سؤالي گفت ...
پيرمرد که معلوم بود چند ساعت رانندگي حسابي خستهاش...
05:10
- 10
- 3 سال پیش
05:10
- 6
- 3 سال پیش
آرام در پیادهرو قدم میزدم. موتوری از کنارم گذشت و جلوی دکه ایستاد، جوانی از موتور پیاده شد و یک بستنی خرید. از ظاهرش میتوانستم حدس بزنم که پیک موتوری است. قدِ بلند، هیکلِ ورزیده، چهرهای نسبتاً خشن...
آرام در پیادهرو قدم میزدم. موتوری از کنارم گذشت ...
03:34
- 6
- 3 سال پیش
03:34
- 19
- 3 سال پیش
عليرضا طرفدار هيچ تيمي نيست و حتي اسم يکي از بازيکنان استقلال و پرسپوليس را هم نميداند.
اين آدم اصلاً فوتبالي نيست؛ ولي هميشه موقع شهرآورد از پاي تلويزيون تکان نميخورد تا نتيجه را بفهمد و بعد شروع ...
عليرضا طرفدار هيچ تيمي نيست و حتي اسم يکي از بازي...
06:06
- 19
- 3 سال پیش
06:06
- 12
- 3 سال پیش
اگه توی هر شهر با یه رانندۀ تاکسی دوست باشی، حتماً سفر راحتتر و دلچسبتری خواهیداشت. روز اول سفرم به مشهد قرعه افتاد بهنامِ یه مرد معقول با یه تاکسی تمیز. آدمی خوشکلام و باحوصله. هرجا کار داشتم، ...
اگه توی هر شهر با یه رانندۀ تاکسی دوست باشی، حتماً...
04:24
- 12
- 3 سال پیش
04:24
- 17
- 3 سال پیش
مجتمع ما فقط سه واحد داشت. ما بالاترین طبقه بودیم. سوپرمارکتی طبقة همکف بود و همسایهای هم در طبقة پایین داشتیم که هیچوقت نمیدیدیمش؛ اما از کارهایش حدس میزدم که همسایۀ ننری است. از پنجره میدیدم که...
مجتمع ما فقط سه واحد داشت. ما بالاترین طبقه بودیم....
05:03
- 17
- 3 سال پیش
05:03
- 4
- 3 سال پیش
من و پدربزرگ خندیدیم و مادربزرگ هم همانطور لنگانلنگان رفت که شیلنگ را از آنطرف حیاط بیاورد. با اشارة پدربزرگ دویدم و شیلنگ را از دست بیبی گرفتم و کشیدم و آوردم پای شیر آب. مادربزرگ گفت: «مادرجان، ...
من و پدربزرگ خندیدیم و مادربزرگ هم همانطور لنگان...
05:12
- 4
- 3 سال پیش
05:12
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است