توضیحات
مجتمع ما فقط سه واحد داشت. ما بالاترین طبقه بودیم. سوپرمارکتی طبقة همکف بود و همسایهای هم در طبقة پایین داشتیم که هیچوقت نمیدیدیمش؛ اما از کارهایش حدس میزدم که همسایۀ ننری است. از پنجره میدیدم که گاهی ماشینش را کنار خیابان میشست و گاهی هم برگ و زبالههای پیادهرو را. هر شب بعد از نیمهشب صدایی عجیبغریب از واحدشان بلند میشد. انگار داشتند با دریل کف آپارتمان ما را سوراخ میکردند؛ البته از خوششانسی درِ واحد ما از توی کوچه باز میشد و درِ سوپر مارکت و واحد آن همسایۀ ننر از توی خیابان پشتی که