• 2 سال پیش

  • 9

  • 05:10
  • 05:10

  • 9

  • 2 سال پیش

توضیحات
پيرمرد که معلوم بود چند ساعت رانندگي حسابي خسته‌اش کرده گفت: «کاش اين‌جا بايستم و چندتا مِسکافه بخرم! آبِ جوش هم توي فلاسک هست. فکر کنم الآن يه ليوان مسکافۀ داغ بهمون بچسبه؟!» مسکافۀ داغ را سؤالي گفت و نيازمندانه که آقاي موسوي قبول کند. از صبح با آقاي موسوي بيرون بوديم. اول از کارخانه‌اش بازديد کرديم و بعد هم يکي‌دو جاي ديگر در منطقه‌ی ویژۀ اقتصادی. اولين‌بار بود که مي‌ديدمش. معلوم بود توي کار با کسي شوخي ندارد.

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads