خنده بر لب آوردن، گریه در گلو کردن
عادتم شده در عشق، گاهِ گفتگو کردن
خنده بر لب آوردن، گریه در گلو کردن
میشود ز دستم گم رشتۀ سخن صد بار
گر شبی شود روزی با تو گفتگو کردن
از تو گوشۀ چشمی دید چشم و حاشا کرد
بایدش چو آیینه، با تو رو به رو کردن
دردمند عشقت را حال از دو بیرون نیست :
یا ز عشق جان دادن، یا به درد خو کردن
کاش صد زبان باشد همچو شانه عاشق را
تا تواند از دستت، شِکوِه مو به مو کردن
ای امید جان گفتی چیست آرزوی تو؟
گر وصال ممکن نیست، ترک آرزو کردن
غرق میکنم در اشک خویش را شبی چون شمع
پیش محرمان تا چند حفظ آبرو کردن؟
اولین نفر کامنت بزار
برای زیستنم،
شراب کهن...
وداع بوس...
تویی جوانهٔ جاوید ...
ابرِ چمنِ تشنه
امّید بیا با من و ...
تو
نشاط زمزمه
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است