همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و ششم ۷۰۶
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
... گفت: یا دلیله! بدوی او را جواب داد و گفت: به خدا سوگند من بلیله نخواهم خورد. آیا زلوبیا و عسل آوردهاید یا نه؟ پاسبانان دیدند که مردی است بدوی. گفتند: ای بدوی دلیله کجاست؟ و او را که از دار رها کرد؟ گفت: من او را از دار گشودم. نفس او به زلوبیا و عسل مایل نبود. پاسبانان دانستند که بدوی او را نشناخته و او بدوی را در دام افکنده است.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
به روالهای ناروایی که هنوز از پسِ قرنها برقرار مانده بیندیش
هزار و یک شب
ترجمهی عبداللطیف تسوجی تبریزی
قصّهگو #شهرزادفتوحی
تنظیم #مجتبی_میرسمیعی
باشد که قصّه، چترِ باران غصّهها شود
باشد که قصّه، صدفِ آرامشی باشد
در دریاهای توفانی این جهان
هنر و زندگی شهرزاد
در یوتیوب بشنوید
https://www.youtube.com/playlist?list=PLPpgSsdZeHm0DKO5jWxbXXmC-FelHleB0
#هزارویکشب #هزار_و_یک_شب
Shahrzad Art&Life
مشتاق پیشنهاد و نقد و نظر شما هستم:
🕯️
اولین نفر کامنت بزار
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
شب ششصد و نود و هفتم&nb...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است