تا ده یازده سالگی بابام قهرمان زندگیم بود. دلم میخواست مثل اون بشم. رفتار و کلامشو تقلید میکردم. فکر میکردم بهتر از بابام توی دنیا وجود نداره. دوران نوجوانی کمی متفاوت بود. از کلاس پنجم به بعد، دیگه توقعاتم رو برطرف نمیکرد..
یه روز به مادربزرگم که خیلی به صبح خیزی اصرار داشت گفتم، بی بی شما همیشه می گید صبحها زود از خونه بزنید بیرون. خدا روزی رو صبح زود تقسیم میکنه. مادربزرگ داشت خوشه های انگوری که شسته بود رو، توی ظرف ...
یه روز به مادربزرگم که خیلی به صبح خیزی اصرار داشت...
پیرمرد آخرین سطل آبو روی علفا ریخت. از صبح مشغول خاموش کردن ماشینی بود که در اثر بی احتیاطی مسافرا ایجاد شده بود. جوان چند تخم پرنده رو به پیرمرد داد. دهکده ی اونا همیشه زیستگاه انواع پرنده بود.....
پیرمرد آخرین سطل آبو روی علفا ریخت. از صبح مشغول خ...
از پنجره اتوبوس بیرونو تماشا میکردم. ورود یه ماشین به خط ویژه اتوبوس ترافیکو مخطل کرده بود صدای داد و بیداد راننده ماشین به گوش میرسید. اما راننده اتوبوس آدم صبوری بود و چیزی نمیگفت. روی تابلویی با...
از پنجره اتوبوس بیرونو تماشا میکردم. ورود یه ماشی...
اونجا بیشتر شبیه موزست تا قهوه خونه. روی دیوار پر از قابهای قدیمی با عکسهای قدیمی تر. عکس پهلونا، بازیگرا، نویسندهها و اهالی موسیقی وهنر. روی یه دیوار چند اثر یه نقاشی قدیمی و روی دیوار روبرو یه ق...
اونجا بیشتر شبیه موزست تا قهوه خونه. روی دیوار پر...
محسن رو به بقیه کرد و گفت: گاهی نیازه که ما از تجربه دیگران الگو برداری کنیم. لخند همیشگی روی لب مرتضی نشست و شروع کرد به تعریف که تازه گواهینامه گرفته بودم.قرار بود از تهران به شیراز بیایم. با ذوق نش...
محسن رو به بقیه کرد و گفت: گاهی نیازه که ما از تجر...
تمام محوطه پر از قالبای خالی آجر بود.آفتاب وسط کلمون می تابید. کار بیختن خاک، کم کم تموم بود و کارگرا آماده می شدن که با دستور عباد مشغول درست کردن و لگد مال گِل بشن. نیم ساعتی بود که عباد با برادر بز...
تمام محوطه پر از قالبای خالی آجر بود.آفتاب وسط کلم...
چند روز پیش خبر در گذشت مادر یکی ازهمکارانم مرا متاثر کرد. به ضرورت عازم سفر بودم با ماشین و تنها. صبح زود بود که از شهر بیرون زدم با باکی از بنزین و سری خالی از دغدغه. معمولا در سفر فکرم را همراه خود...
چند روز پیش خبر در گذشت مادر یکی ازهمکارانم مرا مت...
مربی وسط اتوبوس ایستاده بود و می گفت: بچه ها دقت کنید که کالای با کیفیت و خوش قیمت بخرید. اگر خواستید مواد خوراکی و بهداشتی بخرید حتما ایرانی باشه. مجوز بهداشت و علامت استانداردو فراموش نکنید. گول ظاه...
مربی وسط اتوبوس ایستاده بود و می گفت: بچه ها دقت ک...
مربی وسط اتوبوس ایستاده بود و می گفت: بچه ها دقت کنید که کالای با کیفیت و خوش قیمت بخرید. اگر خواستید مواد خوراکی و بهداشتی بخرید حتما ایرانی باشه. مجوز بهداشت و علامت استانداردو فراموش نکنید. گول ظاه...
مربی وسط اتوبوس ایستاده بود و می گفت: بچه ها دقت ک...