توضیحات
بلند شد و هرچه کاغذ و قبض مچالهشده را که روی زمین و جلوی پیشخون ریخته بود، جمع کرد و ریخت توی سطل زباله. کارمند بانک گفت: «امروز برای اولین بار دیدم که یه مشتری زبالهها را جمع میکنه! واقعاً ما را شرمنده کردید!» مرد نشست و با آرامش گفت: «من فقط دور و بر خودم را تمیز کردم که بتونم بیشتر از زندگیام لذت ببرم. منّتی هم سر کسی ندارم». مشتری جدیدی وارد بانک شد. چند تا کاغذ نوبت از دستگاه گرفت. یکی از شمارهها را برداشت و