• 10 ماه پیش

  • 37

  • 01:55

شمارۀ 98 - غزلی از: مفتون امینی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

جوانی را تبه می سازد این اندوه ناکامی


تو آن جامی که می رقصی به دست مست می‌خواری

من آن شمعم که می گریم سر بالین بیماری

دل من در خموشی با من امشب راز می گوید

چو مهتابی که نجوا می کند با کهنه دیواری

سرشک نیمه شب آرام می‌بخشد به سوز دل

چو بارانی که می بارد به روی دشت تبداری

جوانی را تبه می سازد این اندوه ناکامی

به سان باد زهرآگین که می افتد به گلزاری

امید دل بمرد و آرزوها گوشه بگرفتند

تو گویی لشکری پاشیده شد از مرگ سرداری

در این صحرا فغانها کردم از تقدیر صیدافکن

به هر جایی که دیدم قطره خونی بر سر خاری

گذرگاه محبت در طریق عمر ما مفتون

پل بشکسته را مانَد میان راه همواری


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز