• 4 هفته پیش

  • 35

  • 02:49

شمارۀ 60 - غزلی از شیدا(بیریای گیلانی)

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

در بوستان عمر، شکیبا نشسته ام 


تنها اگر به خلوت رؤیا نشسته ام

شادم که با خیال تو تنها نشسته ام

سیمرغ وار بر قلل قاف آرزو

پنهان ز چشم مردم دنیا نشسته ام

چون باغبان به پای تو ای غنچۀ مراد

در بوستان عمر، شکیبا نشسته ام

شاهین اوج همتم، اما به حکم عشق

پیش کبوتری به تمنا نشسته ام

شاهین آسمان وفایم ولی چه سود

دانم که روی بام تو بی‌جا نشسته ام

زین داغ سینه سوز به دامان زندگی

مانند لاله در دل صحرا نشسته ام

ای آسمان، مخند به بخت سیاه من

خالم که روی چهرۀ زیبا نشسته ام

دارم دلی شکسته و موجی ز اشک و خون

با قایق شکسته به دریا نشسته ام

پا بر سرم گذار و مرا دستگیر باش

جانا ز دست رفته و از پا نشسته ام

عمرم گذشت و سختی جان را نگر که باز

در انتظار طلعت فردا نشسته ام

گفتم به غم که خانۀ ویرانه ات کجاست؟

گفتا ببین که در دل شیدا نشسته ام

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز