• 4 ماه پیش

  • 13

  • 02:05

شمارۀ 22 - غزلی از محمدحسین شهریار - 4

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام

شرمنده جوانی از این زندگانی‌ام

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانی‌ام

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

داده نوید زندگی جاودانی‌ام

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر

وز دور مژدۀ جرس کاروانی‌ام

گوش زمین به نالۀ من نیست آشنا

من طایر شکسته‌پر آسمانی‌ام

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند

چون می‌کنند با غم بی همزبانی‌ام؟

ای لالۀ بهار جوانی که شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانی‌ام،

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود

برخاستی که بر سر آتش نشانی‌ام

شمعم گریست زار به بالین که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانی‌ام


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads